سید محمد علی تقوی
چکیده
در جریان «بهار عربی» موج خیزشهای مردمی جهان عرب را درنوردید. در اثر این قیامها، چهار حکومت عربی (تونس، مصر، لیبی و یمن) سرنگون شدند؛ سه حکومت (بحرین، اردن و تا حدی عربستان) با مشکلات جدی روبهرو شدند و یک حکومت (سوریه) دستخوش جنگ داخلی گشت. بقیهی دولتهای عربی باثبات بهنظر میرسند. پرسش این مقاله آن است که چرا برخی از ...
بیشتر
در جریان «بهار عربی» موج خیزشهای مردمی جهان عرب را درنوردید. در اثر این قیامها، چهار حکومت عربی (تونس، مصر، لیبی و یمن) سرنگون شدند؛ سه حکومت (بحرین، اردن و تا حدی عربستان) با مشکلات جدی روبهرو شدند و یک حکومت (سوریه) دستخوش جنگ داخلی گشت. بقیهی دولتهای عربی باثبات بهنظر میرسند. پرسش این مقاله آن است که چرا برخی از این خیزشها موفق به سرنگونی رژیمهای حاکم شدند، در حالیکه سایرین ناکام ماندند. این پژوهش بر آن است در عینحال که عوامل بلندمدتی ریشه بروز این انقلابها بودهاند که در جریان بهار عربی بهشکل بحرانهای غیرمنتظره خود را آشکار ساختند، اما آنچه نقش تعیین کننده در سرنگونی برخی رژیمها و بقای برخی دیگر را ایفا کرد، ترکیب عوامل کوتاهمدت بودند. برای رسیدن به این پاسخ، عوامل دخیل در بروز انقلابهای مزبور در شش بخش سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و خارجی بررسی شدهاند. روش این پژوهش مقایسهای است؛ مقایسه نظاممند تجربهی کشورهای درگیر در بحران نشان میدهد حکومتهایی که با مدیریت سیاسی خود توانستند حمایت بخش قابل ملاحظهای از مردم (حتی فقط یک اقلیت قدرتمند) را جلب کرده و نیز وفاداری بدنهی اصلی ارتش را نسبت بهخود حفظ کنند، از خطر سقوط رهایی یافتند. ممانعت حکام از شکلگیری اجماع جهانی علیه خود و بهرهگیری از تاکتیکهای مناسب در حوزهی داخلی دو نکتهی مهم در این زمینه بوده است که دولتهای عربی پس از خروج از شوک غافلگیری سقوط بن علی، بهتدریج از یکدیگر آموختند.
شهروز شریعتی
چکیده
بررسی روابط دولتهای ایران و عراق، نشان دهنده این واقعیت است که گرچه پس از سقوط صدام فصل جدیدی در روابط این دو دولت گشوده شده است؛ اما با وجود تشابهات فرهنگی، تمدنی و دینی همچنان دولتهای ایران و عراق در بحث ایجاد همگرایی منطقهای و همکاریهای اقتصادی با مشکلات عدیدهای مواجه هستند. هرچند عوامل بیرونی موثری نظیر دخالتهای آمریکا، ...
بیشتر
بررسی روابط دولتهای ایران و عراق، نشان دهنده این واقعیت است که گرچه پس از سقوط صدام فصل جدیدی در روابط این دو دولت گشوده شده است؛ اما با وجود تشابهات فرهنگی، تمدنی و دینی همچنان دولتهای ایران و عراق در بحث ایجاد همگرایی منطقهای و همکاریهای اقتصادی با مشکلات عدیدهای مواجه هستند. هرچند عوامل بیرونی موثری نظیر دخالتهای آمریکا، اوضاع آشفته و بیثبات سیاسیِ عراق را میتوان از عوامل موثر بر واگرایی اقتصادی دو کشور دانست؛ اما بهنظر میرسد مهمترین مانع همگرایی اقتصادی را باید در ساختار دولتهای مذکور جستجو کرد که در صورت عدم توجه کافی مانع از افزایش همکاریهای اقتصادی این دو کشور مهمِ منطقه حتی پس از ثبات سیاسی عراق خواهد شد. این پژوهش بهدنبال پاسخ به این پرسش است که «مهمترین مانع توسعه همگرایی اقتصادی دولتهای ایران و عراق چیست؟» مقاله ضمن بهرهگیری از آمار و دادههای مستند، با روش توصیفی، تحلیلی و با رویکرد اقتصاد سیاسی، این فرضیه را مورد آزمون قرار خواهد داد که «بهنظر میرسد پیامدهای حاصل از تداوم حاکمیت ساختار اقتصاد نفتی بر دولتهای ایران و عراق از مهمترین موانع همگرایی اقتصادی دو کشور میباشد». بر این اساس مقاله حاضر، در چارچوبی نظری و تلفیق شده از «نظریه دولت رانتیر» و «نظریه همگرایی» دولتها، میکوشد تا امکانسنجی همگرایی دولتهای ایران و عراق را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد.
مجید استوار
چکیده
بررسی موضوع گذار به دموکراسی از چشماندازهای نظری گوناگون از مهمترین مباحث در جامعهشناسی سیاسی معاصر است. پرسش اصلی این مقاله این است که نقش نخبگان حاکم و میدان سیاسی در گذار به دموکراسی در جمهوری اسلامی ایران چیست؟ بهمنظور پاسخ به این پرسش این فرضیه را مورد بررسی قرار دادیم که فرآیند گذار موفقیتآمیز به دموکراسی در ایران نهتنها ...
بیشتر
بررسی موضوع گذار به دموکراسی از چشماندازهای نظری گوناگون از مهمترین مباحث در جامعهشناسی سیاسی معاصر است. پرسش اصلی این مقاله این است که نقش نخبگان حاکم و میدان سیاسی در گذار به دموکراسی در جمهوری اسلامی ایران چیست؟ بهمنظور پاسخ به این پرسش این فرضیه را مورد بررسی قرار دادیم که فرآیند گذار موفقیتآمیز به دموکراسی در ایران نهتنها نیازمند نخبگان سیاسیای است که از حیث انسجام ساختاری و همبستگی ارزشی در مخالفت با گذار از کمترین هماهنگی برخوردار باشند، بلکه نیازمند میدان سیاسیای است که در آن سطحی از سازمانها و نهادهای مدنی، سیاسی و اقتصادی متکثر، احزاب و رسانهها وجود داشته باشد. بنابراین از منظر نقش نخبگان حاکم، با بررسی وضعیت گذار به دموکراسی در جمهوری اسلامی و طرح مباحث وضعیت گذار، ویژگیها و عوامل آن، کوشیدیم به تبیین رابطه میان ماهیت نخبگان حاکم و میدان سیاسی و گذار به دموکراسی در ایران بپردازیم. مقاله حاضر وضعیت گذار را در ایران متضمن تحکیم نخبگان حاکم میداند و برای رسیدن به این منظور، ضمن بررسی عملکرد نخبگان حاکم در جمهوری اسلامی ایران، به موانع عمده گذار به دموکراسی در ایران اشاره کرده و از دولت ایدئولوژیک، جامعه مدنی ضعیف و ساختار اقتصاد رانتی سخن میگوید.
خلیل اله سردانیا؛ حسین محسنی
چکیده
روشنفکران بهمثابه یکی از مهمترین نیروهای اجتماعی تأثیرگذار بر پویشهای سیاسی و تصمیمگیری در سطح حاکمیتی هستند و بهعنوان یکی از مهمترین گروههای مرجع و صاحب نفوذ که به افکار عمومی شکل میدهند. در ایران سدهی نوزده با تلاقی تمدنی با غرب، جریان روشنفکری شکل گرفته بر تحولات سیاسی-اجتماعی ایران تأثیر گذاشت. در این پژوهش، نگارندگان ...
بیشتر
روشنفکران بهمثابه یکی از مهمترین نیروهای اجتماعی تأثیرگذار بر پویشهای سیاسی و تصمیمگیری در سطح حاکمیتی هستند و بهعنوان یکی از مهمترین گروههای مرجع و صاحب نفوذ که به افکار عمومی شکل میدهند. در ایران سدهی نوزده با تلاقی تمدنی با غرب، جریان روشنفکری شکل گرفته بر تحولات سیاسی-اجتماعی ایران تأثیر گذاشت. در این پژوهش، نگارندگان درصدد هستند که با روش تبییینی علی و از منظر جامعهشناسی معرفت و رمانتیسم، چرایی گذار روشنفکری از آرمانهای دموکراتیک به ایده دولت مقتدر در عصر مشروطه و پهلوی اول را مورد بررسی و تحلیل قرار دهند. در پاسخ به این پرسش باید گفت که این دگردیسی ریشه در عوامل بسترساز سیاسی- اجتماعی عصر مشروطه همچون آنارشی و هرجومرج سیاسی، پراتوریانیسم یا تودهای شدن سیاست، بحران حاکمیت ملی، عدم تحقق اصول و باورهای دموکراتیک و خستگی و تنفر عمومی از بیثباتی سیاسی-اجتماعی است. یافتههای این تحقیق، نشان میدهند که جریان روشنفکری در همان سالهای نخستین پس از پیروزی انقلاب مشروطه به تاثیر از زمینه و بستر بحرانی جامعه، به این نتیجه رسید که در نبود دولت مقتدر بهمثابه محرک مهم برای توسعه، نه میتوان امیدوار به تحقق حاکمیت ملی بود و نه توسعه، مضافا اینکه بدون ثبات مقتدرانه، آزادی هم به آنارشیسم و حقارت ملی میانجامد.
سیدشمس الدین صادقی؛ لقمان قنبری
چکیده
یکی از مهمترین دغدغههای حوزه مطالعاتی جامعهشناسی سیاسی ایران، چگونگی ورود به مسیر توسعه سیاسی است. بهعبارتی، توسعه سیاسی ایران از کدام مسیر تحقق یافتنی است؟ از بالا و توسط نخبگان سیاسی حاکم (اصلاحات)، از پایین و با حضور و ورود تودهها به عرصه سیاسی (انقلاب) و یا از خارج (سازمانهای بینالمللی، نهادهای حقوق بشر)؟ مدعای تبیینی ...
بیشتر
یکی از مهمترین دغدغههای حوزه مطالعاتی جامعهشناسی سیاسی ایران، چگونگی ورود به مسیر توسعه سیاسی است. بهعبارتی، توسعه سیاسی ایران از کدام مسیر تحقق یافتنی است؟ از بالا و توسط نخبگان سیاسی حاکم (اصلاحات)، از پایین و با حضور و ورود تودهها به عرصه سیاسی (انقلاب) و یا از خارج (سازمانهای بینالمللی، نهادهای حقوق بشر)؟ مدعای تبیینی این پژوهش آن است که رسیدن به توسعه یافتگی سیاسی بدون ملاحظه ماهیت فرهنگ سیاسی توده مردم ایران به آسانی صورت نمیگیرد. در این رابطه دغدغهی پژوهش حاضر تبیین و تحلیل تأثیر فرهنگ سیاسی توده مردم بر فرآیند توسعه سیاسی در ایران معاصر است؛ بهعبارتی هدف از انجام پژوهش حاضر، تبیین ماهیت رابطه توسعه سیاسی و فرهنگ سیاسی و تأثیر فرهنگ سیاسی توده مردم بر توسعه سیاسی ایران معاصر است. پرسش پژوهش حاضر این است که فرهنگ سیاسی توده چه تأثیری بر روند توسعه سیاسی ایران برجای گذاشته است؟ برای پاسخ به پرسش تحقیق، این پژوهش فرضیه ذیل را به سنجش میگذارد: بهدلیل فقدان بسترها و فرصتها از سوی دولت، فرهنگ سیاسی توده، نقشی بازدارنده بر روند توسعه سیاسی ایران برجای نهاده است. روش پژوهش در این تحقیق، بهرهگیری از چارچوب جامعهشناسی تاریخی و روانشناسی جمعی، توصیفی- تحلیلی است و ابزارگردآوری اطلاعات، کتابخانهای است.
فرجاد ناطقی؛ ابراهیم توفیق
چکیده
در مقاله حاضر چگونگی تکوینِ جنبش ملی شدن صنعت نفت، در ایران مورد بررسی جامعهشناختی قرار گرفته و شکلگیری آن در مناسبات جدید قدرت میان نیروهای درون دولت، جامعه و نظام سرمایهداری جهانی تحلیل میگردد. در این راستا بهمنظور دستیابی به چارچوبی برای ارزیابی انتقادی از روش تبارشناسی ژیل دلوزاستفاده شده است. در ابتدا ...
بیشتر
در مقاله حاضر چگونگی تکوینِ جنبش ملی شدن صنعت نفت، در ایران مورد بررسی جامعهشناختی قرار گرفته و شکلگیری آن در مناسبات جدید قدرت میان نیروهای درون دولت، جامعه و نظام سرمایهداری جهانی تحلیل میگردد. در این راستا بهمنظور دستیابی به چارچوبی برای ارزیابی انتقادی از روش تبارشناسی ژیل دلوزاستفاده شده است. در ابتدا ضمن بررسی جایگاه سوژگانی نیروهای اجتماعی، نسبت میان این نیروها، از شکل افتادن نظام سیاسی کهن و شکل گرفتن دولت جدید در دگردیسیهای گفتمانی دوران معاصر بستر تحولات نهضت ملی نشان داده میشود. در ادامه مطالبات دهقانی، کارگری و منطقهای در سه مقطع زمانی برای تغییر در مناسبات قدرت و دستیابی به آزادی از انقیاد اجتماعی مورد تحلیل تبارشناختی قرار گرفته است. در این روش تبارهای متعدد، تکهتکه و بینظمِ نهضت ملی که حاصل روابط بازیگران سیاسی ـ اجتماعی اعم از تودهها، دولت مرکزی و قدرتهای جهانی بوده است، جستجو میشود. همچنین همگراییها و واگراییهای دولت ملی و نهضت ملی در چارچوب رابطهی نهاد و جنبش مورد ارزیابی قرار میگیرد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد که نهضت ملی در آغاز دهه 30 با گسست از دگردیسی رهاییبخش نیروهای اجتماعی در نیمه اول دهه 20 پدید آمد؛ لیکن با سیطرهی سیاست بازنماییِ دولت مرکزی بر دگرسانیهای ایجابیِ این نیروها ظرفیت تغییردهندگی این جنبش از توان افتاد.