جامعه شناسی سیاسی
سجاد ستاری
چکیده
نویسنده دولت را «یک پارادایم قدرت» تعریف میکند و درصدد شرح رابطۀ اَبَرارگانیستی آن با سرمایهداری است. به زعم وی، در هر جامعه یک پارادایم قدرت مستقر و سه طبقه اجتماعی (شامل طبقه پارادایمی، طبقه ضدّپارادایمی و طبقه غیرپارادایمی) وجود دارد. هر یک از این سه طبقه، سرمایهداری ویژه خود را در جامعه در قالب «سرمایهداری پارادایمی، ...
بیشتر
نویسنده دولت را «یک پارادایم قدرت» تعریف میکند و درصدد شرح رابطۀ اَبَرارگانیستی آن با سرمایهداری است. به زعم وی، در هر جامعه یک پارادایم قدرت مستقر و سه طبقه اجتماعی (شامل طبقه پارادایمی، طبقه ضدّپارادایمی و طبقه غیرپارادایمی) وجود دارد. هر یک از این سه طبقه، سرمایهداری ویژه خود را در جامعه در قالب «سرمایهداری پارادایمی، سرمایهداری ضدّپارادایمی و سرمایهداری غیرپارادایمی» ایجاد میکند. با این حال، همه این اَشکال سهگانه سرمایهداری، فرصت برابر برای رشد نمییابند بلکه فقط شکل خاصّی از آنها (یعنی سرمایهداری پارادایمی) تکامل یافته و مسلط میشود. به زعم نویسنده، هر پارادایم قدرت فقط نیروهای پارادایمی خود را رشد میدهد. بنابراین در هر جامعه، فقط آن دسته از نیروهای سرمایهداری امکان تکامل طولانی مدت مییابند که جزو «طبقه پارادایمی» محسوب شده و با نظم پارادایمی (یا ساختار انباشت، هژمونی، هویت و مشروعیت پارادایم قدرت مستقر در آن جامعه) تناسب و سازواری قوی داشته باشند. وی در ادامه، فرایند تاریخی خاصّی را شرح میدهد که طی آن، پارادایم قدرت مستقر در هر جامعه، یک «الگوی جبری بقاء» و «حافظه خطّی انباشت و رشد» در ذهن همه انواع سهگانه سرمایهداری در جامعه ایجاد میکند و آنها را متقاعد و مجبور میسازد که برای تضمین بقاء و تداوم رشد خود، وارد مسیر سازواری با نظم پارادایمی شوند و فراتر از آن، بکوشند تا با استحاله خویش، خود را به جزئی از ابرارگانیسم دولت یا پارادایم قدرت مستقر در جامعه تبدیل سازند. در نتیجه، به زعم نویسنده انباشت بنیادین سرمایه در هر جامعه، تابع منطق سهپایه «سازواری اقتضائی؛ استحاله-الحاق؛ و مالکیت طبیعی دوگانه» میشود و نتیجه آن، «ازخودبیگانگی خودبخود سرمایهداری» و «ظهور یک سرمایهداری پردازش شده» در همه جوامع است. وی این سرمایهداری پردازششده را «سرمایهداری آدامانتین یا الماسگونه» مینامد و ماهیت، منطق درونی و وجوه اصلی آن را شرح میدهد.
جامعه شناسی سیاسی
سجاد ستاری
چکیده
نویسنده با ارائه تعریفی جدید و مجدد از «اوتوریته» (بر پایۀ سه مفهوم «هژمونی، کنترل اجتماعی و بازتولید»)، تأثیر شکلگیری وضعیت استثناء جبری در ایران بر آن را شرح میدهد.[1] استدلال وی آن است که به موازات حرکت تدریجی جامعه ایران بهسوی یک وضعیت استثناء جبری، و بر اثر (نخست؛ «دگرگونی ریشههای اقتصادی طبقات» و دوّم؛ «تحوّل ...
بیشتر
نویسنده با ارائه تعریفی جدید و مجدد از «اوتوریته» (بر پایۀ سه مفهوم «هژمونی، کنترل اجتماعی و بازتولید»)، تأثیر شکلگیری وضعیت استثناء جبری در ایران بر آن را شرح میدهد.[1] استدلال وی آن است که به موازات حرکت تدریجی جامعه ایران بهسوی یک وضعیت استثناء جبری، و بر اثر (نخست؛ «دگرگونی ریشههای اقتصادی طبقات» و دوّم؛ «تحوّل یوتوپیا و سیاست زندگی طبقاتی»)، جامعه وارد فرایند مداوم بازآفرینی و خلق یک وضعیت وجودی نو با خصلت «خوداتکایی و خودگردانی» میشود. نویسنده این وضعیت وجودیِ درحال ایجاد در ایران را «تکوین جامعۀ پسااوتوریته شرقی» مینامد و سهپایۀ اصلی آن را (نخست؛ «شکلگیری یک ضدّالاهیات سیاسی در جامعه با اتکاء به مفهوم الاهیاتی وضع بیگناهی»، دوّم؛ «یأس از امکانیّت انقلاب سیاسی یا هراس جمعی از عواقب آن» و سوّم؛ «گرایش فزاینده به انقلاب روزمرۀ اجتماعی به مثابۀ بدیلی اضطراری برای انقلاب سیاسی) میداند. از دید وی، در فرایند تکوین جامعه پسااوتوریته شرقی، نوعی «زایش طبقاتی جدید» رخ میدهد و به «تولّد یک طبقه اجتماعی خودآیین» و «آغاز خودآیینی طبقاتی در تاریخ ایران» میانجامد. به زعم نویسنده، طبقۀ جدید خودآیین سهپایۀ اصلی جامعه پسااوتوریته شرقی را بیش از پیش بسط میدهد و بدین سان، وضعیت خاصّی در جامعه ایران پدیدار میشود که نویسنده آن را «جامعه واحد با دو قلمرو اجتماعی متعارض» (نخست؛ «قلمرو اجتماعی اوتوریته» و دوّم؛ «قلمرو اجتماعی ضدّاوتوریته») مینامد. با گذشت زمان و بهویژه بر اثر تحوّل نسلی رهبران، تعارض میان این دو قلمرو اجتماعی بر سر «نظم، منافع و بقاء» شدّت مییابد و زمینه برای آغاز یک دیالکتیک فراگیر در جامعه هموار میشود. نویسنده این رخداد خاصّ را «دیالکتیک اوتوریتهگرایی اجتماعی رسمی با ضدّاوتوریتهگرایی اجتماعی غیررسمی» مینامد و سنتز تدریجی آن را بروز «بحران پراکسیس دوسویۀ نخبگان قدرت و نیروهای اجتماعی در جامعه» میداند.[1]. این مقاله، امتداد مقاله «قدرت و وضعیت استثناء جبری در ایران؛ شالوده و شرایط امکان» (ستاری 1401) است.
سجاد ستاری
چکیده
نویسنده وضعیت استثناء اشمیتی و آگامبنی را «وضعیت استثناء ارادی» تلقی میکند و با طرح نوع جدیدی از وضعیت استثناء (تحت عنوان «وضعیت استثناء جبری»)، شالوده و شرایط امکان این وضعیت استثناء نوع دوّم را در جامعۀ ایران شرح می دهد. استدلال نویسنده آن است که براثر ترکیب تدریجی چهار اَبَررخداد گریزناپذیر (شامل «بحران عام انباشت ...
بیشتر
نویسنده وضعیت استثناء اشمیتی و آگامبنی را «وضعیت استثناء ارادی» تلقی میکند و با طرح نوع جدیدی از وضعیت استثناء (تحت عنوان «وضعیت استثناء جبری»)، شالوده و شرایط امکان این وضعیت استثناء نوع دوّم را در جامعۀ ایران شرح می دهد. استدلال نویسنده آن است که براثر ترکیب تدریجی چهار اَبَررخداد گریزناپذیر (شامل «بحران عام انباشت سرمایه»، «بسط تکنولوژی دیجیتال در زندگی روزمره»، «جابجایی فزایندۀ طبقاتی» و «تحوّل نسلی نخبگان قدرت مسلط سنّتی»)، جامعه به تدریج در مسیر «عدم تعادلهای بزرگ»، «انقطاع تاریخی همهجانبه» و درنهایت، ورود به یک «وضعیت استثناء جبری» قرار میگیرد. نویسنده این وضعیت استثناء بالقوه را «مسأله بنیادی ایران» مینامد و فرایند خاصّ وقوع آن را در چهار مرحلۀ «تکوین اولیه»، «دگرگونی بزرگ»، «آستانگی»، و «ساعت وضعیت استثناء جبری» معیّن میکند. بهزعم وی، با آغاز «مرحلۀ آستانگیِ وضعیت استثناء جبری» و بویژه با فرارسیدن «ساعت وضعیت استثناء»، شرایط اگزیستانس نخبگان قدرت و نیروهای اجتماعی دگرگون میشود و آنها احساس میکنند وارد مرحلۀ تاریخی جدیدی شدهاند. بنابراین هیجان، اضطراب و تضاد در جامعه رشد مییابد. از دید نویسنده، هرچند وضعیت استثناء جبریِ فرارو، وضعیتی ثابت و نهایی نیست و همواره امکان بازاندیشی وجود دارد؛ بااینحال، هم نخبگان قدرت و هم نیروهای اجتماعی، هر دو در معرض چند پارادوکس بزرگ خاصّ و مشخّص قرار میگیرند.
سجاد ستاری
چکیده
مقاله کوششی است در صورتبندی یک روایت خاورمیانهای قرارداد اجتماعی. استدلال نویسنده آن است که همگام با تحوّلات کالایی، حرکت آگاهی در تاریخ و به تبع آن، دگرگونی ساختاری حوزهی عمومی در اُفق جوامع خاورمیانه، بهتدریج لحظهای در تاریخ هر یک از این جوامع فرا میرسد که در آن لحظه، نوعی توازن میان قدرت نخبگان سیاسی و نیروهای اجتماعی ...
بیشتر
مقاله کوششی است در صورتبندی یک روایت خاورمیانهای قرارداد اجتماعی. استدلال نویسنده آن است که همگام با تحوّلات کالایی، حرکت آگاهی در تاریخ و به تبع آن، دگرگونی ساختاری حوزهی عمومی در اُفق جوامع خاورمیانه، بهتدریج لحظهای در تاریخ هر یک از این جوامع فرا میرسد که در آن لحظه، نوعی توازن میان قدرت نخبگان سیاسی و نیروهای اجتماعی شکل میگیرد. نویسنده این لحظهی خاصّ تاریخی را لحظهی اضطرار قدرت، وضعیت استثناءِ خاورمیانهای و زمان تولّد سوژگی در خاورمیانه نامیده و بر این باور است که به موازات نزدیک شدن به این لحظه و وضعیت خاصّ، نخبگان قدرت و نیروهای اجتماعی، در دو راهیِ تاریخی مسیر خشونتبار انقلاب/ جنگ و مسیر صلحآمیز قرارداد اجتماعی قرار میگیرند. وی با تاکید بر پیشبینی ناپذیری رفتارها در این لحظه و وضعیت حادّ، در ادامه موجّهترین مسیر را قرارداد اجتماعی جدید خاورمیانهای دانسته و ماهیت، شرایط امکان، نحوهی وجود، منافع و موانع آن را بهویژه در جوامع هیدروکربنی خاورمیانه شرح داده است.
سجاد ستاری
چکیده
نویسنده با طرح «هیدروکربُنیسم» بهمثابه رهیافتی جایگزین برای «رانتیِریسم»، بر آن است که«سنّت، نفت و شبه بازار»، کلّیتی یکپارچه و منبع اصلی گذارِ جوامع نفتی خاورمیانه از «شیوهی تولید هیدرولیکِ» پیشاسرمایهداری به یک«شیوهی تولید هیدروکربنی» در قرن بیستم بوده است. وی، وحدت دائمی سنّت، نفت و شبه ...
بیشتر
نویسنده با طرح «هیدروکربُنیسم» بهمثابه رهیافتی جایگزین برای «رانتیِریسم»، بر آن است که«سنّت، نفت و شبه بازار»، کلّیتی یکپارچه و منبع اصلی گذارِ جوامع نفتی خاورمیانه از «شیوهی تولید هیدرولیکِ» پیشاسرمایهداری به یک«شیوهی تولید هیدروکربنی» در قرن بیستم بوده است. وی، وحدت دائمی سنّت، نفت و شبه بازار را گونهای «وضع طبیعی خاورمیانهای» فرض میکند که زمینهساز تأسیس یک «تکنوکراسی رفاهی» در این جوامع نفتی بوده و نخبگان قدرت از این نوع تکنوکراسی برای خرید مداوم کالاهای سیاسی از بازارهای اجتماعی و بهتبع آن، دستکاری مستمر «درآمد، مصرف و زندگی سیاسی» استفاده میکنند. نویسنده، نتیجهی این وضع طبیعیِ خاورمیانهای را «بیسوژگی» و غایت آن را حلّ مداوم «معمّای بازتولید» پارادایمهای قدرت مستقر در این جوامع میداند. امّا بهزعم وی، حلّ دائم معمّای بازتولید بیش از هر چیز به «فاکتور ایکس اجتماعی» بستگی دارد و تکنوکراسی رفاهی بهدلیل ناتوانی در خلق مداوم این فاکتور، بهتدریج باعث زوال همهی اَشکال سرمایه و در نهایت، افول «رشد اقتصادیِ باثبات همراه با توسعه سیاسی ریشهدار» میشود. بهزعم نویسنده، حرکت بهسوی نوعی «قرارداد اجتماعی خاورمیانهای» و تأسیس یک «لویاتان مالیاتی»، پیش شرطِ عبور هرچند کُند، دشوار و پیچیدهی این جوامع، از وضع طبیعی خاص خویش به وضع اجتماعی خاص خود است.