احسان مزدخواه؛ سمیه حمیدی
چکیده
تنوع سازی الگوهای اقتصادی ضرورت اجتنابناپذیر برای کشورهای دارای اقتصاد سیاسی تکوجهی است. اساساً تنوع اقتصادی به دولتها این امکان را میدهد تا تهدیدات را به فرصت تبدیل نمایند و متغیر اقتصاد را در پرتو تولید قدرت بهکارگیرند. به همین منظور، یکی از کشورهایی که تنوعبخشی در اقتصاد را در چارچوب الگوی اقتصاد دانشبنیان ...
بیشتر
تنوع سازی الگوهای اقتصادی ضرورت اجتنابناپذیر برای کشورهای دارای اقتصاد سیاسی تکوجهی است. اساساً تنوع اقتصادی به دولتها این امکان را میدهد تا تهدیدات را به فرصت تبدیل نمایند و متغیر اقتصاد را در پرتو تولید قدرت بهکارگیرند. به همین منظور، یکی از کشورهایی که تنوعبخشی در اقتصاد را در چارچوب الگوی اقتصاد دانشبنیان بهکاربرده، قطر است. این کشور با تأکید بر همگرایی میان دولت، صنعت و نهاد دانشگاهی در یک چرخه سیستمی درصدد است تا ضمن تغییر رویکرد در اقتصاد سیاسی هیدروکربنی بر قدرت سیاسی خود نیز بیفزاید و بهعنوان یک کنشگر انطباقی گزینههای متعددی برای قدرت سازی در اختیار داشته باشد و بسترساز ایجاد یک دولت توسعهگرای مدرن شود. وجه همت این نوشتار پاسخ به این پرسش است که الگوی نوین قطر بهمنظور ساخت یک دولت توسعه گرای انطباقمحور در نظامبینالملل چگونه است؟ فرضیه پژوهش بر این مبناست که قطر با تأکید بر الگوی اقتصاد دانشبنیان، رویکرد تنوع سازی اقتصادی و الگوی دیپلماسی نیچهای را برای ساخت دولت توسعهگرا در پیشگرفته است. برای آزمون این فرضیه، موضوع در بستر مفهومی تئوری اقتصاد دانشمحور قرارگرفته است. روش گردآوری دادهها کتابخانهای و روش پژوهش توصیفی – تحلیلی است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که قطر با رویکرد اقتصاد دانشبنیان اکوسیستم توسعهگرایی جدیدی را برای تولید قدرت و ثروت بهطور همزمان در پیشگرفته است.
سمیه حمیدی؛ هاشم قادری
چکیده
نظرورزی در خصوص مفهوم دولت، پیشینه عمیقی در تاریخ اندیشه سیاسی مغرب زمین دارد. هرچند در این زمینه در یونان باستان مطالعات مختصر و حاشیهای صورت گرفت اما پس از رنسانس شاهد توجه بیشتر به مفهوم دولت و مختصات آن هستیم. آلمان قرن هجدهم یکی از مهمترین عرصههای اندیشهورزی پیرامون این مفهوم است. شوپنهاور به عنوان یکی از متفکرین آن و معاصر ...
بیشتر
نظرورزی در خصوص مفهوم دولت، پیشینه عمیقی در تاریخ اندیشه سیاسی مغرب زمین دارد. هرچند در این زمینه در یونان باستان مطالعات مختصر و حاشیهای صورت گرفت اما پس از رنسانس شاهد توجه بیشتر به مفهوم دولت و مختصات آن هستیم. آلمان قرن هجدهم یکی از مهمترین عرصههای اندیشهورزی پیرامون این مفهوم است. شوپنهاور به عنوان یکی از متفکرین آن و معاصر هگل، در خلال مباحث خود به مسأله دولت نیز توجه نموده است. مساله این پژوهش، چیستی دولت در اندیشه سیاسی شوپنهاور است. فرضیه این نوشتار آن است که نظریه دولت شوپنهاور در مقام مخالف سرسخت اندیشه هگل، از یک سو در رد دولت کلگرا و آرمانی هگلی و از سوی دیگر مبتنی بر حاکمیت مفهوم شر و نحوه نگرش به متافیزیک در دستگاه فلسفیاش، سرشتی حداقلی و وجهی محافظ به خود میگیرد.