وحید سینائی؛ ابوالقاسم شهریاری
چکیده
وقوع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران بهبهانه حضور نیروهای آلمانی، پیامدهای ناگواری داشت. پایان دولت رضاشاهی بهمعنای شروع دوره جدیدی بود که در آن دیگر از اقتدار مطلق خبری نبود. وخیمتر شدن شرایط کشور، متفکران ایرانی را به تأمل درباره ایران برای دوران پسارضاشاه برانگیخت. یکی از آنها احمد کسروی بود. او باتوجه به حضور چندین سالهاش ...
بیشتر
وقوع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران بهبهانه حضور نیروهای آلمانی، پیامدهای ناگواری داشت. پایان دولت رضاشاهی بهمعنای شروع دوره جدیدی بود که در آن دیگر از اقتدار مطلق خبری نبود. وخیمتر شدن شرایط کشور، متفکران ایرانی را به تأمل درباره ایران برای دوران پسارضاشاه برانگیخت. یکی از آنها احمد کسروی بود. او باتوجه به حضور چندین سالهاش در عرصه سیاست ایران و تجربههای زیستهاش، به بازسازی نظریه دولت در دوران پس از رضاشاه دست یازید. از اینرو پرسش این مقاله، چیستی مختصات دولت پسارضاشاهی در اندیشه کسروی است. برای پاسخ به این پرسش با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی، نوشتههای کسروی در بازه زمانی 1321 تا 1324 مورد بررسی قرار گرفته است. یافتههای تحقیق نشان میدهد که کسروی با در نظر گرفتن شرایط موجود با رویکردی واقعگرایانه، دولتی نخبهگرا را برگزیده و با یادآوری آنچه در مشروطه و دوره رضاشاه روی داده بود بیطرفی در روابط خارجی، شکلدهی به ارتشی مستقل، تلاش برای آگاهسازی مردم و در نظر گرفتن شرایط فرهنگی ایران در قانونگذاری را از وظایف این دولت نخبهگرا میداند.
وحید سینائی
چکیده
خلیج فارس بسیاری از ویژهگیهای یک منطقه را داراست. با این وجود نهتنها میزان همکاری کشورهای واقع در آن محدود و همگرایی میان آنها رشد نایافته باقی مانده؛ بلکه تنها در چهار دههی گذشته در آن چهار جنگ خانمانسوز، بحرانهای عمیق و اختلافات حاد منطقهای روی داده است. منشا بحرانها و تعارضهای موجود در منطقه خلیج فارس ...
بیشتر
خلیج فارس بسیاری از ویژهگیهای یک منطقه را داراست. با این وجود نهتنها میزان همکاری کشورهای واقع در آن محدود و همگرایی میان آنها رشد نایافته باقی مانده؛ بلکه تنها در چهار دههی گذشته در آن چهار جنگ خانمانسوز، بحرانهای عمیق و اختلافات حاد منطقهای روی داده است. منشا بحرانها و تعارضهای موجود در منطقه خلیج فارس در سطوح متفاوتی قابل بررسی و شناخت هستند. یکی از این سطوح، چالشهای داخلی یا ملّی و از مهمترین آنها چالش دولت ـ ملّتسازی در میان کشورهای این منطقه است. ساختارهای ایلی، قبیلهای و قومی قدرتمند مهمترین مانع شکلگیری ملّت و برپایی و نفوذ نهادهای دولت جدید در این جوامع بودهاند. دولت ـ ملّتسازی و برقراری و پذیرش حاکمیت ملّیِ شهروندان برابر و همشان در یک واحد جغرافیایی فرآیندی است که در سطح یک کشور روی میدهد؛ اما پیامدهای آن مرزهای ملی را درنوردیده، روابط کشورها را بهویژه با همسایگان و واحدهای سیاسی موجود در یک منطقه تحت تاثیر قرار میدهد. از اینرو نمونههای موفق همگرایی منطقهای در مناطقی روی دادهاند که دولتهای ملّی، مدرن و ملت بهمثابه اجتماع شهروندان در آنها تشکیل و تکامل یافتهاند. بنابراین شهروندی از مولفههای اساسی در روند ملتسازی و پذیرش این حق متضمن برقراری سه نوع حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی است. در این مقاله به تاثیر فرآیند ناتمام دولت ـ ملّتسازی بر همگرایی منطقهای در خلیج فارس پرداخته شده و نشان داده میشود گسترش همکاری و رشد همگرایی در این منطقه نیازمند تکامل فرآیند دولت ـ ملّتسازی در همه کشورهای منطقه میباشد.