سید علی محمودی
چکیده
نافرمانی مدنی در نظریۀعدالت جانرالز، کنش اعتراضآمیز شهروندان نسبت به برخی از قانونها و سیاستگذاریهای ناعادلانه در حکومتهای دموکراتیک با هدف اصلاح و یا تغییرآن، برپایۀ قانون اساسی از راههای خردمندانه و صلحآمیز است. رالز نافرمانی مدنی را بر بنیانهای فلسفی- اخلاقی استوار میسازد و ضمن توجیه آن برمبنایدواصل عدالت، ...
بیشتر
نافرمانی مدنی در نظریۀعدالت جانرالز، کنش اعتراضآمیز شهروندان نسبت به برخی از قانونها و سیاستگذاریهای ناعادلانه در حکومتهای دموکراتیک با هدف اصلاح و یا تغییرآن، برپایۀ قانون اساسی از راههای خردمندانه و صلحآمیز است. رالز نافرمانی مدنی را بر بنیانهای فلسفی- اخلاقی استوار میسازد و ضمن توجیه آن برمبنایدواصل عدالت، نقش این کنش مدنی عاری از خشونت را مورد بحث قرار میدهد. او نافرمانی مدنی را بهعنوان کنشی قانونی و اخلاقی موجه میداند، زیرا این اقدام دربرابر بیعدالتی، ناکارآمدی اقدامات قانونی دیگر و با پذیرش برخی محدودیتهای ناگزیر، بهعمل درمیآید. این کنش برمدار گسترش آزادیها، عقلانیت، واقعگرایی و اجماع همپوشان شکل میگیرد. بدینسان، نافرمانی مدنی حرکتی دموکراتیک با هدف اصلاح پارهای از قانونها و ساختارها است و نمیتواند کنشی ستیزهجویانه باشد. این پژوهش با بهرهگیری از روش تحلیل مفهومی و ارزیابی انتقادی براساس فلسفۀ تحلیلی، بهتبیین و نقد موضوع نافرمانی مدنی در فلسفۀ سیاسی رالز میپردازد. برآیند این پژوهش آناست که اندیشههای رالز درمقام تعریف و تبیین اصول و ارکان فلسفی ـ اخلاقی و نیز ترسیم دقیق مرزهای نافرمانی مدنی از کنشگریهای ستیزهجویانه، دارای سازگاری منطقی و استحکام نظری است. در برابر، رهنمودهای عینی و عملمحور او دراینباره، در مواردی با ابهامها و کاستیهایی همراه است. رالز در ارائۀ این رهنمودها از روشی یگانه پیروی نمیکند.
نیره دلیر
چکیده
آراء خواجه نظامالملک، همواره مورد توجه صاحبنظران حوزة اندیشه سیاسی بوده، بهویژه آن بخش از نظرهای او که به تنظیم مناسبات حکومت با مردم پرداخته و تأثیر بهسزایی در شکلگیری نظریههای اندیشمندان پس از وی داشته است. پرسش این است که خواجه مناسبات حاکم با مردم را در چه سطوحی و حول چه محوری صورتبندی کرده است. در پاسخ، این فرض ...
بیشتر
آراء خواجه نظامالملک، همواره مورد توجه صاحبنظران حوزة اندیشه سیاسی بوده، بهویژه آن بخش از نظرهای او که به تنظیم مناسبات حکومت با مردم پرداخته و تأثیر بهسزایی در شکلگیری نظریههای اندیشمندان پس از وی داشته است. پرسش این است که خواجه مناسبات حاکم با مردم را در چه سطوحی و حول چه محوری صورتبندی کرده است. در پاسخ، این فرض طرح شده که مؤلف سیرالملوک با رویکرد «عدالت»محورانه، مناسبات «حاکم» با «مردم» را و در نسبت با «خداوند»؛ بهعنوان پارادایم غالب الگوی کیهانشناسی جهان سنت در سه سطح صورتبندی کرده است: سطح نخست؛ الهی ـ انتخابِ تقدیرگرایانه؛ دوم، مسئولیت دنیوی ـ عملگرایانه؛ سوم، اخروی ـ محاسبهگرایانه. پژوهش، با شیوۀ تبیین تاریخی و رویکرد تفسیرگرایانۀ متن، ویژگیها و مختصات سطوح سهگانه را بررسی کرده است و مهمترین چالش وارد بر آرای نظامالملک را تأکید صرف مؤلف، بر «توزیع عدالت» و نه «توزیع قدرت» دانسته، همچنین به خلاء تئوریک مبانی نظری «قدرت» در این اثر اشاره دارد که با توجه به اقتضائات زمانه و قدرت استیلایی سلطان قابل توجیه است.
مهدی نصر
چکیده
امروزه «عدالت»، گو آنکه هنوز جایگاهی در میان برخی از فلاسفه سیاسی دارد، اما در کشاکش مباحث اقتصادی نولیبرال و سیاستهای بینالمللی قدرتهای بزرگ تقریباً به فراموشی سپرده شده؛ «دولت» اما وضعیت بهتری دارد. این مقاله سعی دارد با استفاده از روش تبارشناسی تلازم این دو مفهوم و نه الزاما اینهمانی آنها در خاستگاه خود را به ...
بیشتر
امروزه «عدالت»، گو آنکه هنوز جایگاهی در میان برخی از فلاسفه سیاسی دارد، اما در کشاکش مباحث اقتصادی نولیبرال و سیاستهای بینالمللی قدرتهای بزرگ تقریباً به فراموشی سپرده شده؛ «دولت» اما وضعیت بهتری دارد. این مقاله سعی دارد با استفاده از روش تبارشناسی تلازم این دو مفهوم و نه الزاما اینهمانی آنها در خاستگاه خود را به نمایش بگذارد. اصول کلاسیک عدالت، یعنی آزادی سیاسی و اصول عدالت توزیعی بهعلاوه احترام به برابری طبیعت، اصول مستتر در اندیشه دولت، چه دولت باستانی و چه دولت مدرن، هستند. «دولت» نیز در خاستگاه خود برای شکل دادن به هویت سیاسی انسان، اصول عدالت را پیشفرض گرفته است. این امر ورای خطابهای اخلاقی است و بیشتر به خاستگاه مشترک این دو مفهوم تاکید میکند. البته روایت ما از مفاهیم سیاسی متفاوت از روایات سوژهگرایانه مدرن است. بنابراین سعی دیگر ما این است که عدالت و دولت را از مفاهیم سوژهگرایانه، مفاهیمی که انتقادات زیادی بدانها وارد شده، جدا سازیم و این امر را اثبات کنیم که حتی با پیشفرضهای فلسفههای منتقد مدرنیته نیز اصول عدالت و دولت سر جای خود باقی میمانند و حتی اکنون برای پاسداری از آنها باید اهتمام بیشتری بهخرج دهیم. بنابراین در بررسی خاستگاه مفاهیم اصلی فلسفه سیاسی، در مرحله نخست دولت باستانی و در مرحله بعد اصول امروزین عدالت و دولت در بههمپیوستگی خود و سرچشمه مشترک خودشان نشان داده خواهند شد.