ایرج رنجبر؛ سمیرا غلامی
چکیده
در این مقاله اهتمام بر آن بود که مقوله «اعتماد سیاسی» و نحوه ایجاد و انباشت آن در نسبت با «سرمایه اجتماعی» تبیین شود. در این رویکرد، اعتماد بهعنوان یکی از مؤلفههای سرمایه اجتماعی نه ویژگی ذاتی افراد بلکه جنبهای از شرایط و محیطی محسوب میشود که افراد در چارچوب آن دست به عمل میزنند. بدینسان، منشأ ایجاد سرمایه اجتماعی ...
بیشتر
در این مقاله اهتمام بر آن بود که مقوله «اعتماد سیاسی» و نحوه ایجاد و انباشت آن در نسبت با «سرمایه اجتماعی» تبیین شود. در این رویکرد، اعتماد بهعنوان یکی از مؤلفههای سرمایه اجتماعی نه ویژگی ذاتی افراد بلکه جنبهای از شرایط و محیطی محسوب میشود که افراد در چارچوب آن دست به عمل میزنند. بدینسان، منشأ ایجاد سرمایه اجتماعی در جوامع مختلف با سطح توسعهیافتگی متفاوت، متغیر خواهد بود. سنتهای دیرین، باورهای محلی و کارآمدی نظام سیاسی هر یک بهتنهایی یا در ترکیب با هم میتوانند منشأ ایجاد سرمایه اجتماعی باشند. دعوی اصلی مقاله حاضر این است که تنها آن نوع سرمایه اجتماعی میتواند خالق «اعتماد سیاسی» پایدار باشد که مولود الگوی «حکمرانی خوب» است؛ چراکه این الگو، فراتر از «حکومت»، مشتمل بر «جامعه مدنی» و «فرد-شهروند» توانمند است که با خلق سرمایه اجتماعی در ابعاد کلان، میانی و خُرد کلیت نظام اجتماعی، بهطور غیرمستقیم بسترساز اعتماد سیاسی مدنی و عقلایی میگردد. ادعایی که در پرتو مدلی «فرا نظریه»ای، بدین معنا که نسبت میان حکمرانی خوب، سرمایه اجتماعی و اعتماد سیاسی در مقام یک «نظریه»، مورد سنجش قرارگرفته است. استوار بر این استدلال، «حکمرانان» برای تعمیق و نهادمندی اعتماد سیاسی باید ذهن خود را بر تغییر پارادایمی متمرکز نماید که در ماهیت اِعمال سیاست ورزی در دهه پایانی قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم رخداده است. روشِ گردآوری دادهها در این مقاله اسنادی و کتابخانهای و روش داوری و تفسیر اطلاعات گردآوری شده نیز تحلیلی و تبیینی است.
نورمحمد نوروزی
چکیده
از آغاز دهه 1990 میلادی به این سو در محافل و نهادهای ملی و بین المللی توسعهای و ادبیات جهانی توسعه، گفتمان حکمرانی خوب به گفتمانی کانونی مبدل شده است، به گونهای که هیچ تامل جدی درباره توسعه نمی تواند آن را نادیده انگارد. با این حال، همه کسانی که در کسوت هواخواه یا در جایگاه منتقد به بیان دیدگاه پیرامون مبانی ...
بیشتر
از آغاز دهه 1990 میلادی به این سو در محافل و نهادهای ملی و بین المللی توسعهای و ادبیات جهانی توسعه، گفتمان حکمرانی خوب به گفتمانی کانونی مبدل شده است، به گونهای که هیچ تامل جدی درباره توسعه نمی تواند آن را نادیده انگارد. با این حال، همه کسانی که در کسوت هواخواه یا در جایگاه منتقد به بیان دیدگاه پیرامون مبانی و مولفهها و شاخصهای این اندیشه اهتمام ورزیدهاند برداشتی یکسان و یگانه از آن عرضه نمی دارند؛ بلکه هر یک به اعتبار بنیانهای اندیشگی، پیش ا نگارههای فکری و یا تجربههای عملی و سیاستی خود سیمایی متفاوت از حکمرانی خوب ترسیم مینمایند. درنگ در نظام دلالت معنایی گفتمان حکمرانی خوب بیانگر ترکیب چندگانهای از لایههای معنایی نا همسان است که دست کم سه خوانش یا رویکرد متمایز را بازتاب میدهند:خوانش سیاستگذارانه ـ تکنوکراتیک، خوانش معطوف به سیاست ورزی دموکراتیک و خوانش انتقادی شالوده شکنانه. در حالی که خوانشهای دوگانه تکنوکراتیک و دموکراتیک به عنوان مولفههای اصلی سازنده جریان اصلی اندیشه ورزی درباره حکمرانی خوب برآنند تا این اندیشه را در کسوت گونهای چارچوب مرجع فکری و سیاستی جهانشمول کاربردپذیر در همه جوامع عرضه نمایند، خوانش انتقادی مترصد است تا پیش فرضها و دلالتهای خاص ایدئولوژیک آن را افشا نماید. در نوشتار پیش رو کوشش خواهد شد تا با بهره گیری از تمهیدات برگرفته از روشهای کیفی پژوهش به ویژه روش تحلیل گفتمان انتقادی مفروضات، سازمایهها و نشانگرهای همبسته با خوانشهای سه گانه حکمرانی خوب مورد واکاوی قرار گیرد.
سید هادی زرقانی؛ ابراهیم احمدی
چکیده
امروزه حکمرانی خوب در مقیاس وسیعی از سطح محلی تا بینالمللی بهکار برده میشود. در این بین سطح محلی داری اهمیت ویژهای است. با توجه به مشخصههایی چون اصل تمرکززدایی، ساختار دموکراتیک، برنامهریزی و تصمیمگیری محلیگرا و مردمنهاد، افزایش نقش نهادهای غیردولتی و جامعه مدنی، توجه به منافع عام مردم، توزیع فرصتها و برقراری ...
بیشتر
امروزه حکمرانی خوب در مقیاس وسیعی از سطح محلی تا بینالمللی بهکار برده میشود. در این بین سطح محلی داری اهمیت ویژهای است. با توجه به مشخصههایی چون اصل تمرکززدایی، ساختار دموکراتیک، برنامهریزی و تصمیمگیری محلیگرا و مردمنهاد، افزایش نقش نهادهای غیردولتی و جامعه مدنی، توجه به منافع عام مردم، توزیع فرصتها و برقراری عدالت اجتماعی و جغرافیایی، افزایش اثربخشی و کارآیی و در نهایت بهرهمندی کل جامعه از توسعه و رفاه و...، میتوان دولت محلی را بهدلیل ماهیت و کارکردهای خاصی که دارد، نمونه مطلوب و کارآمدی از دولت همیار و همکار (دولت ملی)، با حکمرانی خوب دانست. در این برداشت؛ تمرکززدایی (از ارکان دولت ملی)، مهمترین و اصلیترین هدف دولت محلی در تحقق حکمرانی خوب است. در حقیقت با تکیه بر اصل تمرکززدایی کامل، دولت ملی قادر خواهد بود با واگذاری بخشی از مسئولیتهایش به شهروندان در قالب دولت محلی، مشارکت واقعی آنها در امور منطقه و کشور را عملی و از این طریق زمینههای تعامل میان سه بخش دولت، جامعه مدنی و بخش خصوصی را فراهم آورد. بدیهی است که نتیجه این اعتماد دولت ملی (در واگذاری بخش از مسئولیتها به احاد مردم، جامعه مدنی و بخش خصوصی)، تسهیل و تحقق همکاری و همگرایی میان دولت ملی و دولت محلی و در حقیقت همگرایی میان دولت ملی و احاد جامعه خواهد بود.