داود فیرحی
چکیده
ایرانشهری، روایتی جدید از میراث قدیم است که بهرغم رگههایی در پیشامشروطه بویژه ناشی از تحولات مشروطهخواهی و دولت ملی برآمده از آن در ایران معاصر است. آنگاه که دولت ملی (1285) در ایران تأسیس شد، رهبران مشروطه را بر آن داشت که به تعبیر میرزا حسن خان مشیرالدوله، «جایی» پیدا کنند که میخ چادر این ملیت را بر آن بکوبند بلکه از باد و ...
بیشتر
ایرانشهری، روایتی جدید از میراث قدیم است که بهرغم رگههایی در پیشامشروطه بویژه ناشی از تحولات مشروطهخواهی و دولت ملی برآمده از آن در ایران معاصر است. آنگاه که دولت ملی (1285) در ایران تأسیس شد، رهبران مشروطه را بر آن داشت که به تعبیر میرزا حسن خان مشیرالدوله، «جایی» پیدا کنند که میخ چادر این ملیت را بر آن بکوبند بلکه از باد و توفان مصون بماند. برخی از این متفکران، این «جای مناسب» را در «ایران باستان» دیدند و در «احیای» آن کوشیدند. این ایدهها و کاوشها از مشروطه تاکنون راه پرفراز و نشیبی داشت و بیان امروزین آن با اندیشهها و آثار استاد سید جواد طباطبائی گره خورده است. این مقاله، ضمن توضیح «ایرانشهری» با توجه به آخرین کتاب استاد طباطبائی، برخی وجوه و لوازم سلبی و ایجابی این اندیشه را بررسی کرده است. به نظر او ایران نه جزئی از تاریخ و جهان اسلام، بلکه همواره در ناحیهای در «درون بیرون» آن قرار داشته است. ناحیهای که هرچند «هنوز نتوانستهایم مختصات آن را به دقت ترسیم کنیم»، اما هست و به هستی آن «شهود» داریم. از همینرو است که نظریهای مستقل برای توضیح منطق تحول ایران لازم است. این نوشته میکوشد این اندیشه و برخی مفردات مهم آن را بررسی نماید.
رضا سلیمانی
چکیده
تحلیل سیاسی جامعهی معاصرِ ایران، نشان میدهد شناخت تاریخ تحولات خِرَد حکومتی(تصور معقول از دولت) در فهم ذهنیت نیروهای اجتماعی در قبال حکومت تأثیر جدی دارد. مشروطهی ایرانی توانست اولین تردیدها را دربارهی دولت سلطنتی به وجود آورد و نگرههای سنتی را دربارهی مشروعیت دولت زیر سئوال ببرد. با این وجود، بینظمی/آشوبهای اجتماعی ...
بیشتر
تحلیل سیاسی جامعهی معاصرِ ایران، نشان میدهد شناخت تاریخ تحولات خِرَد حکومتی(تصور معقول از دولت) در فهم ذهنیت نیروهای اجتماعی در قبال حکومت تأثیر جدی دارد. مشروطهی ایرانی توانست اولین تردیدها را دربارهی دولت سلطنتی به وجود آورد و نگرههای سنتی را دربارهی مشروعیت دولت زیر سئوال ببرد. با این وجود، بینظمی/آشوبهای اجتماعی و سیاسی پدیدارشده در جامعهی ایرانیِ پسامشروطه، موجب هویدا شدن دوبارهی «بحران حکمرانی» و اُفت گرایشِ تحولخواهی در عقلانیت حکومتی سنتی و حرکت به سوی خِرد حکومتی جدید گردید. این خِرَد جدید شرایط را برای بازتولید ساختار اقتدارگرای نوینی چون رضاشاه در واکنش به بحران حکمرانی پسامشروطهای فراهم ساخت. از اینرو در این مقطع، موج جدیدی از تلقیها در میان روحانیت رسوخ یافت که با همان اشتیاقی که پیشتر در جستجوی آزادی و حکومت قانون بودند، به جستجوی حکومت مطلقه اهتمام ورزیدند و عملاً به بازتولید روحِ استبداد قاجاری در کالبد دولت مطلقهی پهلوی کمک کردند. به این ترتیب، نمودار تحولات سیاسی- اجتماعی ایران، نموداری سینوسی مینماید که مشحون از افتوخیزهای متناوب از تغییر یا پذیرش دولت استبدادی است. پرسش اصلی مقاله آن است که تلقی روحانیت از سلطنت، به عنوان دولت مشروع، در فضای پسامشروطه چه تحولاتی را پشت سر گذاشته است؟ فرضیهی اصلی در چارچوب مفهوم «حکومتمندی» فوکو آن است که تصور روحانیت از سلطنت طیفی از مشروعیتپنداری دولت سلطنتی تا انتقاد و مخالفت با آن را تجربه کرده است. بر این اساس، هدف اصلی مقاله کشف تحول در تصور روحانیت در قبال پروبلمهی سلطنت در فضای پسامشروطه تا انقلاب اسلامی است.
خلیل اله سردانیا؛ حسین محسنی
چکیده
روشنفکران بهمثابه یکی از مهمترین نیروهای اجتماعی تأثیرگذار بر پویشهای سیاسی و تصمیمگیری در سطح حاکمیتی هستند و بهعنوان یکی از مهمترین گروههای مرجع و صاحب نفوذ که به افکار عمومی شکل میدهند. در ایران سدهی نوزده با تلاقی تمدنی با غرب، جریان روشنفکری شکل گرفته بر تحولات سیاسی-اجتماعی ایران تأثیر گذاشت. در این پژوهش، نگارندگان ...
بیشتر
روشنفکران بهمثابه یکی از مهمترین نیروهای اجتماعی تأثیرگذار بر پویشهای سیاسی و تصمیمگیری در سطح حاکمیتی هستند و بهعنوان یکی از مهمترین گروههای مرجع و صاحب نفوذ که به افکار عمومی شکل میدهند. در ایران سدهی نوزده با تلاقی تمدنی با غرب، جریان روشنفکری شکل گرفته بر تحولات سیاسی-اجتماعی ایران تأثیر گذاشت. در این پژوهش، نگارندگان درصدد هستند که با روش تبییینی علی و از منظر جامعهشناسی معرفت و رمانتیسم، چرایی گذار روشنفکری از آرمانهای دموکراتیک به ایده دولت مقتدر در عصر مشروطه و پهلوی اول را مورد بررسی و تحلیل قرار دهند. در پاسخ به این پرسش باید گفت که این دگردیسی ریشه در عوامل بسترساز سیاسی- اجتماعی عصر مشروطه همچون آنارشی و هرجومرج سیاسی، پراتوریانیسم یا تودهای شدن سیاست، بحران حاکمیت ملی، عدم تحقق اصول و باورهای دموکراتیک و خستگی و تنفر عمومی از بیثباتی سیاسی-اجتماعی است. یافتههای این تحقیق، نشان میدهند که جریان روشنفکری در همان سالهای نخستین پس از پیروزی انقلاب مشروطه به تاثیر از زمینه و بستر بحرانی جامعه، به این نتیجه رسید که در نبود دولت مقتدر بهمثابه محرک مهم برای توسعه، نه میتوان امیدوار به تحقق حاکمیت ملی بود و نه توسعه، مضافا اینکه بدون ثبات مقتدرانه، آزادی هم به آنارشیسم و حقارت ملی میانجامد.