نیره دلیر
چکیده
آراء خواجه نظامالملک، همواره مورد توجه صاحبنظران حوزة اندیشه سیاسی بوده، بهویژه آن بخش از نظرهای او که به تنظیم مناسبات حکومت با مردم پرداخته و تأثیر بهسزایی در شکلگیری نظریههای اندیشمندان پس از وی داشته است. پرسش این است که خواجه مناسبات حاکم با مردم را در چه سطوحی و حول چه محوری صورتبندی کرده است. در پاسخ، این فرض ...
بیشتر
آراء خواجه نظامالملک، همواره مورد توجه صاحبنظران حوزة اندیشه سیاسی بوده، بهویژه آن بخش از نظرهای او که به تنظیم مناسبات حکومت با مردم پرداخته و تأثیر بهسزایی در شکلگیری نظریههای اندیشمندان پس از وی داشته است. پرسش این است که خواجه مناسبات حاکم با مردم را در چه سطوحی و حول چه محوری صورتبندی کرده است. در پاسخ، این فرض طرح شده که مؤلف سیرالملوک با رویکرد «عدالت»محورانه، مناسبات «حاکم» با «مردم» را و در نسبت با «خداوند»؛ بهعنوان پارادایم غالب الگوی کیهانشناسی جهان سنت در سه سطح صورتبندی کرده است: سطح نخست؛ الهی ـ انتخابِ تقدیرگرایانه؛ دوم، مسئولیت دنیوی ـ عملگرایانه؛ سوم، اخروی ـ محاسبهگرایانه. پژوهش، با شیوۀ تبیین تاریخی و رویکرد تفسیرگرایانۀ متن، ویژگیها و مختصات سطوح سهگانه را بررسی کرده است و مهمترین چالش وارد بر آرای نظامالملک را تأکید صرف مؤلف، بر «توزیع عدالت» و نه «توزیع قدرت» دانسته، همچنین به خلاء تئوریک مبانی نظری «قدرت» در این اثر اشاره دارد که با توجه به اقتضائات زمانه و قدرت استیلایی سلطان قابل توجیه است.
محمد امیر احمدزاده
چکیده
در بررسی ساختار قدرت سیاسی و مناسبات آن با جامعه و الگوی تولید میتوان گفت ماهیتِ دولت در عصر نظامالملک بر مبنای اصل تمرکز قدرت چرخیده و عمدتاً ماهیت مالک الرقابی داشته است. مسئلهی نوشتار حاضر این است که چرا و متأثر از چه مولفههای جامعهشناختی ـ فرهنگی مناسبات قدرت سیاسی با جامعه و نیروهای تولید در عصر نظامالملک اینگونه ...
بیشتر
در بررسی ساختار قدرت سیاسی و مناسبات آن با جامعه و الگوی تولید میتوان گفت ماهیتِ دولت در عصر نظامالملک بر مبنای اصل تمرکز قدرت چرخیده و عمدتاً ماهیت مالک الرقابی داشته است. مسئلهی نوشتار حاضر این است که چرا و متأثر از چه مولفههای جامعهشناختی ـ فرهنگی مناسبات قدرت سیاسی با جامعه و نیروهای تولید در عصر نظامالملک اینگونه بود؟ با روش تحلیلی و وارسی منابع تلاش داریم تا ماهیت و عملکرد دولت که از آن بهعنوانِ «دولت بهمثابه تصاحب امور» تفسیر خواهد شد، به صورتبندی جدیدی از گزارههای تاریخی بپردازیم. با مراجعه به گزارههای تاریخی این رویکرد اثبات میشود؛ زیرا سلجوقیان در آغاز راه، حکمرانی خود را با شمشیر و تغلّب بر ایران هموار کردند؛ خاستگاه غیر ایرانی داشتند و در ادامهی تصاحب سرزمینی بهرغم بهکار گرفتن دیوانسالاران ایرانی همواره این گروه نخبگان اداری جان خود را در نزاعِ قدرت از دست دادند. از منظر اقتصادی نیز حاکمان سلجوقی ضمن تصاحب تمام منابعِ قدرت و ثروت، چیدمان پیشین و شکل یافتهی طبقات و گروههای اجتماعی ایران را بر هم زده و با تحکیم ساختار قدرت اقتصادی کالایی و بیثباتی مالکیت نظام ارضی مانع از دگرگونی اساسی شدند. با اعمال شیوه اقتصاد مبتنی بر حیات کوچروی و توسعه الگوی زمینداری اقطاعی امکان انباشت سرمایه و گردش آن تقلیل یافت و بهرغم توسعهی حجم امور اقتصادی و گسترش سرزمینهای تحت سیطره در این مقطع پر اهمیت تاریخی، شاهد تکوین مراحل تحول و جهش در این دوره نیستیم؛ بلکه حوادث عظیم این دوره صرفاً در درون یک دایرهی بسته رخ داد که دولت صاحب امور آنرا کنترل میکرد. دولت بهمثابه تصاحب با اتخاذ و تعمیم نظام ارباب ـ رعیتی در عرصههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تقویت میشد. دولت متمرکزِ عصر نظامالملک از شرایط برای نهادینه کردن تسلط خود بهره گرفت؛ اما برای گذار به مرحله تحول اساسی، حرکت جهشسازی صورت نگرفت.