پدیدار شدن واژه زیبایی شناسی در اواخر سدهی هجدهم در معنای لذت بیطرفانه بود. از نیمهی دوم سدهی نوزدهم با طرح نظریهی پایان هنر هگل و پیدایش ایدئولوژیها و جریانهای هنری مدرن، نسبت زیبایی و سیاست اهمیت یافت. چنان که در نیمهی نخست قرن بیستم در دو دولت تمامیت خواه کمونیسم و فاشیسم آثار این پیوند مورد توجه نظریه پردازان قرار گرفت. در مقالهی حاضر این پرسش اساسی طرح شده است که ایدهی زیبایی شناسانه شدن سیاست چگونه سبب تحکیم و ابزار مشروعیت آفرینی دولت میگردد؟ مفروضهی نوشتار حاضر با تمرکز بر دولت فاشیستی، بررسی ساز و کارهای زیبایی شناسی فاشیستی است که با حذف نظریهی خودآئینی فرهنگ و هنر، این بار همچون تکنیک سلطه در خدمت ساخت و مشروعیت بخشی دولت عمل میکند. یافتههای پژوهش نشان میدهد پدیداری عینی سبب پالایش زیبایی شناختی قدرت دولت، تقویت و ضروری ساختن جنگ و خشونت و هم چنین حمایت از سرعت و فناوری در جهت وصول به اهداف این دولت تام گردیده است. مقاله از چارچوب نظری زیبایی شناسی انتقادی بهره برده و به روش توصیفی ـ تحلیلی به نگارش درآمده است.