طهماسب علیپوریانی؛ مختار نوری
چکیده
نهاد دولت مُدرن که بر پایه آموزه لیبرالی قرارداد اجتماعی ظهور یافته بود، در عصر جهانی شدن و با شکلگیری دگرگونیهای پارادایمیکِ اندیشه سیاسی از سوی نحلههای فکری مختلف به پرسش گرفته شده است. این نوع انتقادات بر گفتمان لیبرال طیفی از متفکران انتقادی مانند میشل فوکو، ژاک دریدا، جورجوآگامبن، ژاک رانسیر و دیگران را در بر میگیرد. ...
بیشتر
نهاد دولت مُدرن که بر پایه آموزه لیبرالی قرارداد اجتماعی ظهور یافته بود، در عصر جهانی شدن و با شکلگیری دگرگونیهای پارادایمیکِ اندیشه سیاسی از سوی نحلههای فکری مختلف به پرسش گرفته شده است. این نوع انتقادات بر گفتمان لیبرال طیفی از متفکران انتقادی مانند میشل فوکو، ژاک دریدا، جورجوآگامبن، ژاک رانسیر و دیگران را در بر میگیرد. اما نقد دولت در نزد متفکران معاصر، تنها به این دسته از اندیشمندان محدود نمیشود، بلکه جریان جماعتگرایی با محوریت اندیشمندانی چون السدیر مکاینتایر را میتوان یکی از این مکاتب انتقادی در پارادایم فلسفه سیاسی معاصر دانست که بر مهمترین گزارههای لیبرالی عصر مدرن مانند فردگرایی، بیطرفی دولت و جهانشمولی این نوع تفکر نگاهی انتقادی دارد و در مقابل بر مفاهیمی چون جماعتگرایی، فضیلت محوری، مداخلهگرایی اخلاقی دولت و زمینهمندی، تاکید فراوان دارد. کانون تمرکز این مقاله بررسی نگاه انتقادی مکاینتایر نسبت به مقوله «بیطرفی دولت» خواهد بود. پرسش این است که «السدیر مکاینتایر چه دیدگاهی نسبت به نهاد دولت دارد؟ و موضع وی نسبت به گزاره بیطرفی دولت در اندیشه لیبرالی چیست؟». فرض بر این است که «اولا مکاینتایر دیدگاه تاییدکنندهای نسبت به دولت مدرن و روایتِ کلان آن ندارد و در مقابل از جماعتگرایی طرفداری میکند. همچنین گزاره بیطرفی دولت در اندیشه لیبرالی را منکر میشود و از مداخلهگرایی قاعدهمند دولت برای اخلاقی کردن شهروندان دفاع میکند». مک اینتایر اندیشمندی نوارسطویی است که بر احیای فضیلت و سعادت در عصر مدرن آنگونه که در عصر کلاسیک یونانی رواج داشت تاکید ویژهای دارد.
غلامرضا خواجه سروی؛ محسن سلگی
چکیده
هدف این جستار، نشاندادن امکان و ضرورت نودولتشهرگرایی به عنوان صورتی نوین از دموکراسی است؛ صورتی نوین از دموکراسی که در آن، شهر و شهروندی در پرتو «قلمروزدایی» و تکثرگراییِ جماعتگرایانه، صورتی ذهنی و فرهنگی به جای کالبدی-تمدنی مییابند. در این مقاله، نودولتشهرگرایی چنین معرفی شده است: عبور از مفاهیم خودی و غیرخودی، ...
بیشتر
هدف این جستار، نشاندادن امکان و ضرورت نودولتشهرگرایی به عنوان صورتی نوین از دموکراسی است؛ صورتی نوین از دموکراسی که در آن، شهر و شهروندی در پرتو «قلمروزدایی» و تکثرگراییِ جماعتگرایانه، صورتی ذهنی و فرهنگی به جای کالبدی-تمدنی مییابند. در این مقاله، نودولتشهرگرایی چنین معرفی شده است: عبور از مفاهیم خودی و غیرخودی، عبور از جهان سلسلهمراتبی و عمودی به جهان افقی، غیرسرزمینیبودن یا ذهنی-فرهنگیبودن، تعدیل لیبرالیسم به سبب تفرّدگرایی مفرط با استمداد از نگاه جماعتگرایانه، تأکید بر مفهوم «اصالت» یا «ارزشمندی تفاوت» فرای مفهوم «کرامت»، افول مفاهیم کلانی چون جامعه و تولد و تکثر جماعت به جای آن. نودولتشهرگرایی، در بستر جماعتگرایانه و با نگاه جهانیشدن، در عین اذعان به مشروعیت خردهفرهنگها و فرهنگهای محلی و سنتی، نگاهی غیرفیزیکی و غیرکالبدی به مقولة شهر و شهریشدن افکنده است. پرسش مقاله این است که چگونه میتوان به تفاهمِ میان مفهوم شهروندیِ مسئولانه و حقوق بشر کنونی رسید؟ فرضیه در قبال این پرسش آن است که در پرتو قلمروزدایی از شهر و مفهوم شهروندی، میتوان به تفاهم مزبور رسید. چارچوب نظری این مقاله، «نظریة بدن بدون اندام» ژیل دُلوز بوده و روش آن، تحلیلی-توصیفی با استفاده از دادههای کتابخانهای است. قلمروزدایی در این مقاله، از آنجایی که با اصالت «تفاوت» و پذیرش «تخاصم» ملازم شده است، اتهام کارل اشمیت به لیبرالیسم را مبنی بر آن که لیبرالیسم با قلمروزدایی و جهانوطنگرایی، تخاصم را مرززدوده و بنابراین وسیع تر میکند، نمیپذیرد و بر خود وارد نمیداند.