سیدرضا موسوی نیا؛ سید جواد طاهایی
چکیده
جنگ و صلح از اصلیترین مسائل دولتها و ملتها است اما موضوع صلح در مقایسه با جنگ، هم در جهان و هم در کشور ما، تصوری نابسنده و نارسا دارد و از این رو نیازمند بازاندیشی است. نظریهی مدرن صلح میگوید: صلح محصول مدیریت یک دولت و یا مجموعهای از دولتها است که مستظهر به قدرت نظامی و هراس ناشی از آن ایجاد میشود. این نظریهی ساده و ...
بیشتر
جنگ و صلح از اصلیترین مسائل دولتها و ملتها است اما موضوع صلح در مقایسه با جنگ، هم در جهان و هم در کشور ما، تصوری نابسنده و نارسا دارد و از این رو نیازمند بازاندیشی است. نظریهی مدرن صلح میگوید: صلح محصول مدیریت یک دولت و یا مجموعهای از دولتها است که مستظهر به قدرت نظامی و هراس ناشی از آن ایجاد میشود. این نظریهی ساده و موسع به مفروض اصلی مطالعات صلح در رشتهی حقوق و روابط بینالملل در قرن بیستم تبدیل شده است اما در این نوشتار مدعا آن است که نظریهی مدرن صلح نه تنها مرتبط با واقعیت تاریخی «صلح» نیست، بلکه نقطهی مقابل آن است. بر این اساس این سؤال مطرح میشود که آیا صلح عبارت از استقرار نظم و ثبات در منطقه توسط دولتها است یا واقعیتی تدریجیتر و ریشهایتر از استقرار نظم و ثبات؟ استدلال میکنیم که: صلح، توان و کارکرد یک اجتماع تاریخی [یا تمدن] برای تلطیف و قابلزیستساختن مناطق پیرامونی خود از طریق گسترش ناهشیار فرهنگی است. این رویکرد کلاسیک به صلح است که در مقابل رویکرد مدرن قرار میگیرد. نتایج این رویکرد به صلح این است که صلح مشخصهی دولتها نیست، مشخصهی اجتماعات است؛ صلح یکجانبهگرایی نیست، رابطه است؛ صلح ناشی از قدرت اجبار نیست، ناشی از آزادی و خودانگیختگی است. ایران از جملهی آن اجتماعات تاریخی است که روابط صلحآمیز مبتنی بر رویکرد کلاسیک با اجتماعات پیرامونی خود در سراسر تاریخ خود داشته و از این رو توصیه میشود که سیاستخارجی آن مبتنی بر اندیشهی کلاسیک به صلح باشد.